فضولباشی و افراد متوهم
- شناسه خبر: 36595
- تاریخ و زمان ارسال: ۱۶ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۱۲:۳۶
- بازدید : 10 views

برخیها برای حفظ موقعیت و یا نشاندادن برتری و سرآمدیشان، توهم میزنند و بدون توجه به عواقب کاری که میکنند هم آسایش خود را بر هم میزنند و هم برای دیگران مشکلاتی چند ایجاد میکنند. توهم بهمعنای درک نادرست و غیرواقعی از اتفاقات و رویدادهای پیرامونی است، وقتی عدهای خود را محق بدانند و در جایگاهی استقرار داشته باشند با هر اتفاق کوچکی از خود بیخود می شوند و برای شکستن کاسه کوزهها بر سر افرادی تلاشها میکنند و برنامهها میچینند بدون آنکه با صبر و حوصله به ریشه اتفاقات بنگرند و با پیگیری و تحقیقات لازم به اصل قضیه بپردازند تا بهاینترتیب از قضاوت عجولانه در مورد دیگران خودداری نمایند.
گفتم: فضول باشی بهترین کاری که در این ایام میتوان کرد نشنیدن و ندیدن و نگفتن است هرچند که چنین مسیری را هم اگر درپیش بگیری باز هستند آنهایی که برای تکمیل کردن پرونده ارادت و سرسپردگی خود به برخیها بیدلیل دیگران را مورد اهانت قرار بدهند و یا درموردشان قضاوتهای عجولانه بکنند.
گفت: جمعی دوست دارند که با قضاوت عجولانه در مورد افراد، خود را در نزد دیگران افرادی آگاه و آشنا به امور و مسلط به جریانهای حاکم در جامعه معرفی کنند غافل از اینکه این نوع قضاوتها میتواند پیامدهای منفی به دنبال داشته باشد. به چه دلیل بدون آگاهی از مسائل و صرف اظهار نظر و کم کردن زحمت خود و اطرافیان با نظریهپردازیهای بیاساس به از بین بردن رابطه میان افراد کوشش بکنیم. اعتمادبهنفس کاذب در خیلی از موارد میتواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد. به وقت قضاوت درمورد دیگران و نسبت دادن رویدادی به افراد باید مواظبت کرد تا انسان تسلیم هوای نفس نشود.
گفتم: فضولباشی در بسیاری از موارد حسادت میتواند زمینهساز قضاوت بیاساس و خودسرانه در مورد افراد باشد. حسد به مفهوم آرزوی نابودی نعمتها و داشتههای دیگران و خواستن نعمت فقط برای خود است. این خصلت در برخی از افراد با تلاش برای نابودی داشتههای دیگران همراه میشود.
گفت: همه بزرگان گفتهاند که قضاوت درمورد دیگران را نباید سهل و آسان گرفت و فقط بهظاهر قضایا بسنده کرد و همهچیز را با ترازوی احساس و برداشت خود توزین نمود. اگر فردی را متهم به عملی بکنیم که درواقع نقشی در آن نداشته است باید از فردای خودمان بترسیم و بفهمیم و بدانیم که نباید زود قضاوت بکنیم. به داستانی کوتاه دراینرابطه توجه کردن خالی از لطف نخواهد بود:
انسان سرمایهداری در شهری زندگی میکرد اما به هیچ کسی ریالی کمک نمی کرد. فرزندی هم نداشت و تنها با همسرش زندگی می نمود. در عوض قصابی در آن شهر به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از این شخص سرمایه دار بیشتر میشد. مردم هر چه او را نصیحت می کردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی در جواب می گفت: نیاز شما ربطی به من نداره بروید از قصاب بگیرید. تا اینکه او مریض شد، احدی به عیادت او نرفت.
این شخص در نهایت تنهایی جان داد؛ هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه ی او برود، همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد. دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد! او گفت کسی که پول گوشت را میداد دیروز از دنیا رفت…!