
فضول باشی و سالنهای اجارهای
فضول باشی پشت تلفن با تغیر و تحکم گفت: کجایی الآن، رفتی به سالنهای اجارهای سر بزنی و حسابت را پر بکنی و به ریش من یکی که فکر میکنم دوستم هستی و هوایم را داری، بخندی؟ آدم حسابی اگر این امکان در اختیارت است چرا ما را خبر نمیکنی تا گوشهای از کار را بگیریم و اینقدر سرگردان و بیهدف، کوچه پس کوچهها را قدم نزنیم؟ حالا فهمیدم که چرا خوشحال و سرحالی! تازه دستگیرم شدهاست که به چه دلیلی این روزها کبک تو خروس میخواند. اما این رسمش نیست که درموقع برخورد با مشکلات به سراغ من بیایی...